شعر ميدزدند...
بال مرغ شعرم را چيدند...
اينجا خفقان شعرهاست...
نام شعر رنگ ميبازد...
شعر سرمايه است براي شاعرش...
و حرفها دارد،گفته و ناگفته...
شعر بهانه نيست،شعر عشق است به آنچه ميسرايي...
ميگويند نام مدينه جذاب نيست...
اما مدينه چه جاذبه اي دارد ...
يکي آنرا "قسم به اشک علي ميخواند" و ديگري"طوفاني از غم"!!!!
اما من ميگويم مدينه ...
شهر نور است...
و شهر نور جذاب است...
شعر را دريابيم...
شعر محترم است ...
شعر را بشکافيم...
قلب شاعر آنجاست...
و بفهميم که شعر کودکِ شاعرَش است...
گر چه گاهي نوپاست،اما باز...
قلب شاعر آنجاست...پس بياييد در اين بي نامي...
نام شعرهايم را پس بدهيد...