روزگارت خوش
مي دانم كه بايد براي شما بايستي به گونه اي بنويسم كه بيشتر خوشايند شما باشد مثلا :سلام عليكم بماصبرتم
اما سالهاست كه دارم تمرين صداقت مي كنم آنچه را كه به آن باوردارم را بيشتر مي پسندم اينگونه دلم آرامتر است
از نماز عهد چيزي به ياد نمي آورم اما هنوزهم خدا شب هاي جمعه را از من نگرفته وكميل بهانه ايست براي بودن با حضرت دوست
چه شلوار كردي بپوشم چه نه مي خواهم انسان باشم شما خود آگاهيد که شاعر از پيرامون خويش تاثير مي گيرد وغير از اين باشد مقلدي بيش نخواهد بود شايد به همين دليل است که واژگان غير معمول در نوشته هاي من رخنه کرده اند
هميشه سعي کردهام حرمت دوستي را نگه دارم حتي اگر از ديدگاه فکري فاصله بسيار باشد وگواه من دوستان مسجدي سالها قبل هستند که هنوز هم هرز چند گاهي به دست بوسيشان مي روم
بيا به فکر تمدن باشيم وقتي تابوت شهيد نمي آيد
اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است
يکي از دوستان يکي از غزلهاي مرا که اهل قلم سال 75 چاپ کرده -پيشكش به امام زمان-بعد از سالها نشانم داد مي گفت تغيير كرده اي
گفتم من هنوز اعتقادات خودم را دارم اما از آن ها نان نمي خواهم
گفتم دلم براي سينه زني لك زده اما مادامي كه بسياري از ريا كاران براي كسب موقعيت و.....به حسينيه سنندج مي روند من با اين حسرت زندگي مي كنم هرچند دزدكي گاه در گوشه اي از آن مي
نشينم
بزرگوار به نظر شما فرمانده نبي اكرم كرمانشاه در چه وضعيتي است ؟
مي داني فرمانده سابق سپاه بيجار الان در قزوين كارگري مي كند ؟
مي داني مدير كل سابق بنياد شهيد كرمانشاه وكردستان الان خادم مزار شهدا شده است؟
مي داني كسي كه من بر سر مسائل منكراتي با اودرگير شده بودم الان معاون يك سازمان است ؟
مي داني كسي كه ما را به خاطر بسيجي بودن مسخره مي كرد در نهاد رهبري يكي از دانشگاه هاي استان است؟
مي داني من براي اجراي يك جشنواره ادبي ساده وفقط به خاطر لجاجت معاون ارشاد كارم به جاهاي باريك كشيد ؟
مي داني وقتي قرار بود كه داور جشنواره اي در حوزه هنري باشم من لادين مرتد را رد كردند؟
مي داني آقاي كه از دست پدر كارگرم در اوايل انقلاب سيلي خورده بود 25 سال در خانه هاي سازماني نماز مي خواند؟
مي داني .......
حالا تو جاي من باشي كه در حسرت كامپيوتر يالها مانده باشي تا پسر فلان آقا با بورسيه دولتي درسش را بخواند چه مي كني ؟
ببخشيد درد دلهاي بود كه مجال يافتند
اما شعر شلوار تا كرده دارد مردي كه يك پا ندارد شعر من نيست
شعر خانم سيمين بهبهاني است
2.شعر تاكس بسيار عالي بودلذت بردم اين زبان مشترك مي تواند تمام مرزهاي نژادي را ويران سازد
3. ياد يكي از غلهايت افتادم كه قافيه آن قالي خشكسالي و....بود
پاينده وپيروز وسربلند ودر راه عقايدت سربلند باشي