• وبلاگ : شب شعر
  • يادداشت : ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + راز 

    همين که دست قلم در دوات مي لرزد

    به ياد مهر تو چشم فرات مي لرزد

    نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

    اگر اشاره کني کائنات مي لرزد

    «هزار نکتهء باريک تر ز مو اينجاست»

    بدون عشق تو بي شک صراط مي لرزد

    مگر که خار به چشمان خضر خود ديدي

    که در نگاه تو آب حيات مي لرزد

    تو را به کوثرو تطهيرو نور گريه مکن

    که آيه آيه تن محکمات مي لرزد

    کنون نهاده علي سر،به روي شانهء در

    و روي گونهء او خاطرات مي لرزد

    غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر

    ميان مشک سواري فرات مي لرزد

    سپس سوار مي افتد ،تو مي رسي از راه

    که روضه خوان شوي اما صدات مي لرزد

    ???

    وعصر جمعه کنار ضريح روي لبم

    به جاي شعر دعاي سمات مي لرزد
    سلام
    رباعي بسيار قشنگي خواندم
    انصافن زيبا بود
    تعبيرات ناب و عميقي داشت
    هميشه هاي تان سر شار از شادماني
    سلام گرامي
    سفر ، به چلچله ها هم دروغ مي گويد
    نگاه سبز صنوبرصبر منتظر شماست

    روزگارت سبز

    فسقلي كلاس يك غوغا بود

    لذت بردم تو هم درد قافيه داري!!!!!

    سلام شاعر

    قشنگ بود

    شاعر بمانيد

    اميدوارم از اين به بعد شعراتون پر از احساسات قشنگ وسرشار از حس شوخ طبعي باشه خلاصه اين شعرتون يه كم غمگينه البته نثل حال الان خودمه ولي من از اون شعر قشنگاتون بيشتر استقبال مي كنم